قاچاق،تلاش نویسنده را نابود می کند
قاچاق،تلاش نویسنده را نابود می کند

 روزنامه اقتصاد پویا،هفتدهم بهمن ماه ۱۴۰۰ با حسن رسولی شاعر و نویسنده گفت و گویی انجام داده است که مشروح این گفت و گو در تارنمای جنوب به آگاهی دوستداران رشته مباحث ادبیات می رسد.

سرویس گفت و گو / علیمراد رضایی پور

 

شرح مختصری در توضیح حدیث نفس خودتان بیان کنید؟
حسن رسولی متولد سیزده اردیبهشت ۱۳۶۳ تهران هستم در خانواده پرجمعیت که من فرزند ششم خانواده ام. با شرایط سخت و دلخراش بزرگ شدم و همچنان شاهد آن سختی ها هستم. این امر باعث شده که پیامبر لبخند و امید باشم و جهان و زیستن را جزء شوخی دلچسبی ندانم که باید فقط در آن رسید و بوسید و عشق نوشید. هر چند که در این زمانه عاشقانه زیستن ممنوع است. من شاعر دردهای خود هستم. درد هایی که از خود و جهان پیرامونم نشأت می گیرد اما شاید رنج اصلی، رنج “بود” است. هر نفس مرا آزاری از تو مستی! نیش در نوش، نوش در نیش..! پانزده شانزده سالم بود که به شب شعری در حوزه هنری می‌رفتم با عنوان حلقه رندان که آن زمان شعر می سرودم و قبل از آن نیز هم… راهنمایی را که تمام کردم، مدرسه را رها و مشغول کار شدم. پس از بازی در فیلم کوتاهی، به سینما و هنر نمایش علاقمند شدم و پس از دوسال دوباره مشغول درس خواندن شدم. دیپلم را در رشته تئاتر زیر نظر استاد دکتر جولایی، علی یازرلو، مهدی خادمی و علی خسروی گرفتم و عطایش را به لقایش وداع گفتم… “هنر را محض هنر خواستن” سوزن در انبار کاه جستن است! هنر نمایش را شروع نکرده بدرود و ندیم و یار و شب نشین همیشگی قلم بودم… می نوشتم می نوشتم می نوشتم…
می خواندم می رقصیدم می اندیشیدم…
گوش میکردم میدیدم درمیافتم…
و سکوت می کردم! من از کودکی از این بود در رنج رنجور بودم! پس سراسر خندیدم، رقصیدم و بوسیدم و عشق ورزیدم… گاهی تنگناها ما را می‌تواند به قدر آسمان بزرگ و آزاد کند… شاید چندان بزرگ آزاد نبوده ام اما همیشه سه پادشاهی بی تاج و تخت را داشته‌ام! هیچگاه باور نکردم که زندگی اینقدر رنج‌آور است و بهتر دریافتم که ” ای هیچ از هیچ بر هیچ مپیچ”! همچنان در نیش درحال نوشم که در رنج می رقصم، می+نویسم، می+اندیشم و شمع خویشم! کارم پیکار با تاریکی و ناامیدی هاست! اکنون که فقط مستی است که نشانه حق پرستی است…امروز با جمعی از دوستان بر آنیم که انجمنی فرهنگی ادبی ای با عنوان نجوا را تاسیس کنم تا رهنمود باشد برای اهل ادب و فرهنگ! تا یار که را خواهد و که را طلبد…

اقای رسولی تاکنون چند اثر از شما به چاپ رسیده است؟
دوازده اثر که چهار داستان کوتاه یک رمان و هفت مجموعه شعر بوده با عنوانهای داغ کبوتر، شیر شاه آهنگ زرتشت، شرف آباد(داستان کوتاه) نیلومان(رمان) اثری که حاصل سه سال در تنهایی زیستنم در جزیزه زیبای کیش است و مرضیه نامه، لاله ای با پوست کرگدن، بهزاد نامه، آزادی در قفس، هپروت، رسولی در حسن و رسولی بی غزل(مجموعه شعر) که به تازگی چاپ شده است و مجموعه رسولی بت‌شکن که در دست چاپ می باشد…

درباره اجازه چاپ کتاب‌های خود در وزارت ارشاد توضح بدهید.
آیا به راحتی ناشر مجوز را می گیرد؟
بله تقریباً به سادگی هرچه تمام تر! چرا که دیگر کمتر کسی کتاب می خواند و در اصل در این رنسانس “و کتاب مرده است” نویسندگان و شاعران مسخ شده اند… تمامی آثارم از تیغ سانسور بی بهره نمانده اند! با مهری از اصلاحی بر پیشانی خود بر تارک تاریخ… یادم هست که رمان نیلومان ۲۵ صفحه اصلاحیه خورد و پس از ۳ ماه در سال ۱۳۹۴ مجوز گرفت اما اکنون به چند صفحه و ده روز تقلیل یافته است که جای بسی امیدواری است برای جمع آوری کلکسیون و کلکسیونر بازها… انگار من آثارم فسیلی در تاریخ خواهد بود و دیگر هم کیشانم! در کل روند مجوز گرفتن بسیار آسان تر و سریع تر شده است و ناشر ظرف ۱۰ الی ۱۵ روز مجوز کتاب را می گیرد که در مواقعی به ندرت ۲۰ الی ۲۵ روز طول می‌کشد…

آیا برای چاپ کتاب‌های خود با ناشر مشکلی هم دارید؟
نه بحمدلله چون منفعتی نه مادی و نه معنوی! نه برای ناشر در کار است و نه برای نویسنده..! پس نتیجتا مشکلات را از ریشه حل کرده ایم و همه چیز به صورت عالی پیش می رود… هرچند که یادم هست در اواخر سال ۹۶ که وزارت ارشاد طی نامه ام، به لطف و دستور وزیر وقت، میخواست از چند اثر من ده میلیون کتاب بخرد! آن هنگام با یکی از ناشران که اکنون یکی از دوستانم است کش و قوسی داشتیم! گذشت آن روزها و به حمدلله اکنون هیچ مشکلی نیست حتی آن تک و توک ها! دیگر دنگ و فنگی نیست که نیست…

آیا برای انتشار کتاب‌ها وزارت ارشاد حمایتی هم می کند؟
بله همان طور که گفتم طی نامه های متعدد و درخواست‌های مکرر که دیگر تمام مقامات ما را می‌شناسند! طی این کمری که از ما شکسته است. بعضا یک باری از محالات این اتفاق افتاده است! حداقل از نوع کتاب های ما که نه… البته نورچشمی ها را از خودشان جویا شوید اما من تضمین می دهم و مطمئنم یک بار هم از آنها حمایت نشده و نمی‌شود! البته شاید حمایتی هم نیاز نباشد برای یک قمار باز یا عشق باز! چرا که الحق باید همه چیز مردم نهاد شود و هر صنفی بتواند بدون دخالت دولت اقتصاد خود را بچرخاند… به هر حال چنین عدالتی بحمدلله حاکم است به عشق و لبخند که بی حمایت همه چیز ول معطل است!

نظرتان را درباره فضای مجازی وتاثیر آن بر کتاب خواندن بگویید؟
قطعاً استفاده درست و بهینه از فضای مجازی می تواند تاثیرات مثبتی در راستای افزایش کتاب خوانی داشته باشد اما تا دستیابی به این مهم راه بسیاری است و اکنون که شاهد طی شدن دوران تاثیر منفی آن هستیم… در صورتی که می توان همین کمپین های تبلیغاتی و بعضاً مسابقاتی که در فضای مجازی برگزار می‌شود و این تبلیغات انبوه را برای کتاب و کتابخوانی انجام داد و شاهد بازخورد بسیار عالی و نتیجه‌بخش آن بود! البته اگر قصدی در دنیا در این راستا باشد! چرا که به انسانهای متفکر سخت تر می شود غالب شد و حکومت کرد! تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل…

اوضاع نشر و نویسندگی را چگونه ارزیابی می کنید؟
بسیار عالی و خوب چرا که امروزه چاپ دیجیتال و متعاقب آن کاهش هزینه چاپ اثر برای ناشر و نویسنده، این شانس و موقعیت را در اختیار همگان قرار داده است تا افراد بیشتری بتوانند خود را با نوشتن و خواندن مأنوس کنند. هرچند که قیمت بالای کاغذ و سوداگران و مافیای این صنعت به مه آلود شدن این فضا دامن زده است اما من از ۱۵_۱۶ سالگی بر این باور بوده ام که همه هموطنانم باید چند اثر از خود داشته باشند در رابطه با؛ خاطرات، تجربیات، تخصص، شعر، داستان و هرآنچه که برآمده از هویت و تجربیات شخصی آنها است. شاید این تسکین ظلم های چند صد ساله ما باشد! که ما را از سواد و علم و دانش دور داشته اند. بگمانم این گونه می توانیم جامعه رو به رشدی را باهم بسازیم و این امر در هرچه بیشتر مأنوس شدن همه ما با کتاب و کتابخوانی تاثیر بسزایی خواهد داشت. هر چند که امروزه بسیار کند به این سمت حرکت می‌کنیم اما متاسفانه با عدم مدیریت آسیب‌های دسته بندی و ارزیابی نکردن کتاب ها در هر زمینه ای و تفکیک کتاب های غنی از کتاب های شخصی! خوانندگان کتاب‌ها را در انبوهی از کتب غرق کرده‌ایم و آنها را به بیراه برده‌ایم. به گمانم باید کتاب‌ها را رتبه بندی کنیم تا از جولان بیسوادان استاد نما جلوگیری کنیم که در فضای شفاف میتوانیم سطح دانش خود را افزایش و در این راستا جامعه را یاری دهیم…

آیا ازکتاب‌های شما در بازار استقبال خوبی می شود؟ یعنی خوب می خرند؟
بله چرا که نه؟! در این بازار زار ما کیمیاگریم که با صبوری مس را طلا می کنیم! اکنون چون بسیاری از همکارانم آثار من نیز مانند خانم بهاره رهنما که کتاب شعر شان به چاپ چهاردهم پانزدهم رسیده است برای من نیز همینطور به گونه ای برعکس و متین، آرام و سنگین در خود دست و پا میزند در این استقبال حجیم غرق نشود خود معجزه ایی است چون کیمیاگری… آثار مرا اغلب مخاطبین دوست دارند و شکر خدا از آن استقبال کرده اند! چراکه من لبخند را اشاعه می‌دهم که خود بالاترین کیمیاگری است. فقط شاید گاهی برای رسیدن به لبخند باید ازته دل گریست!

حقوق مادی شما در کتاب هاتون چگونه تامین وتضمین می شود؟
با آگاهی بیشتر از قوانین نشر به‌سادگی می‌توان قراردادی با بندهای مشخص میان مولف و ناشر بست
که این امر تضمین‌کننده تامین حقوق مادی مولف و ناشر است که با فروش اثر درصدی از آن به مولف و بخشی به ناشر تعلق می گیرد. ضمن اینکه قراردادهایی وجود دارد که تمام حق و حقوق مادی و معنوی اثر را برای مولف محفوظ می دارد. همه این مسئله در وهله اول مربوط به نوع قراردادی است که امضا می کنید و در وهله دوم ناشر معتبر و حرفه ای می باشد که با آن کار می کنید اما در این رونق بازار اندیشه یک نویسنده و شاعر چیزی جز اشاعه لبخند نخواهد بود! چراکه هیچ مسله ای برای یک شاعر و یا نویسنده بالاتر از تاثیرگذاری آن بر فرهنگ جامعه و ارتقای آن نیست! چنانچه در غیر اینصورت نویسنده خوبی نخواهد بود و تاجر شود بهتر است… بسیار شاعرانی که برای سل گرفتن شعر گفتند و حتی به آن هم نرسیده اند و چه شاعران نامی که برای عشق و احیای حق و نوع‌دوستی سروده اند و چه سله هایی ستانده اند..!

قاچاق کتاب چه تأثیری بر روی چاپ کتاب‌ها دارد؟
قطعاً قاچاق در هر زمینه‌ای، حق برخی را ضایع می کند اما در زمینه کتاب و کتابخوانی برای آثار خود همچو شرط بندی در اسب دوانی و تیراندازی و شنا هر استفاده و سوءاستفاده را آزاد و درست می دانم! چرا که مقصد و مقصود ابتدا باید برای فعالان فرهنگی در حوزه نشر افزایش روند کتابخوانی و رشد فرهنگ و ارتقای آن باشد تا..! این است که باید هر کسی سر جای خودش قرار بگیرد. آنگاه جامعه نیز برای کتاب و نویسنده و ناشر ارزش بیشتری قائل خواهد شد و آن را در اولویت امور قرار می دهد. زمانی که نان بر فکر و فرهنگ ارجح باشد اوضاع همین است و در تمام عرصه‌های اجتماعی شاهد انواع قاچاق و تضییع حقوق جمعی خواهیم بود. همه چیز از شما نه! بلکه از من آغاز می شود! من نوعی…

فضای فرهنگی کشور را چگونه ارزیابی می کنید؟
مانند همه چیز این مقوله نیز آشفته است و سرگردان دور باطل می زند. هر چند که به صورت خودجوش، جوشش و خروشی دارد ستارگانی در این تیرگی می درخشد و از خود نوری را ساطح است برای راهروانی که عشق و نور را می جویند. خرد و دانایی و متعاقب آن فرهنگ قطعاً همدلی و اتحاد و تعاون بیشتر را ایجاد می‌کند. حال امروز نگاه کنید به فرهنگ اتحاد و تعامل و گفتگو در جامعه! تا بهتر درک کنیم که فضای فرهنگی مان چه روندی را طی می کند و در چه نقطه ای قرار دارد. یادمان باشد در فرهنگ همه چیز از “من” آغاز می شود و مجموعه رفتارها و نوع فکری ما فرهنگ جامعه مان را می سازد. هر چند که امروز جامعه ما در دوره گذار از سنت به مدرنیته است و در این دوره قطعاً آشفتگی ها بیشتر خواهد بود برای به دست آمدن روزگاری روشن‌تر..! که وظیفه تمامی نویسندگان و شاعران و فعالان فرهنگی در این دوره بسیار خطیر تر و حائز اهمیت بیشتری خواهد بود. باشد که همه به درک این نقطه برسیم که همه چیز از من آغاز می شود ‌؛ شعور عشق و رفتارهای درست و بجا…
اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمی خیزند
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد؟!!

شما بیشتر از کدام نویسندگان وشاعر آن تاثیر پذیرفته اید؟نام برده ونطرتان را درباره آثار آنها بگوییدو توضیح دهید.
بزرگی چون حضرت مولانا و حافظ که با آنها بزرگ شده ام تاثیر بسیاری بر اندیشه های من گذاشته اند اما شاعران معاصری مانند پروین اعتصامی، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، مهدی اخوان ثالث و مشیری نیز تاثیر شگرفی بر من داشته‌اند. آثاری چون صدای پای آب، مسافر، شرق اندوه و هشت کتاب سپهری شاید بیشترین تاثیر را بر من داشته اند. نگاه فلسفی و عمیق سپهری بر زندگی و پیرامون آن به من بیشتر آموخته که باید به همه چیز از نو نگاه کرد که؛ من مسلمانم/قبله ام یک گل سرخ/جانمازم چشمه/مهرم نور/سجاده من/من وضو با تپش پنجره ها می گیرم… یا حضرت مولانا که می فرماید؛ روزها فکر من این است و همه شب سخنم/ که چرا غافل از احوال دل خویشتنم* از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود/ به کجا میروم آخر ننمایی وطنم… هر چند که از حضرت خیام نیز غافل نباید بود که می فرماید؛ خیام اگر زباده مستی خوش باش/ با ماهرخی اگر نشستی خوش باش* چون کار جهان نیستی است/ انگار که نیستی چو هستی خوش باش… متعاقب آن از صادق هدایت آثاری چون سگ ولگرد بوف کور زنده به گور… حضرت حافظ که می فرماید؛ از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر/یادگاری که در این گنبد دوار بماند… واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند/چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند*مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس/توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند؟! البته از اثر چشم در برابر چشم و مار در محراب غلامحسین ساعدی نیز نباید غافل بود و نمایشنامه های شکسپیر و دیگر نویسندگان و شاعران بزرگ که آنچه در ذهنم بود را بیان کردم… شیرینی های عبیدزاکانی نیز مرا حیرت زده می کند. موش و گربه اش مرا سخت مجذوب خود کرده است از دیرباز! و کفرنامه کارو نیز! آه گلستان سعدی را جا انداخته ام… معجون مجموعه همه این ها، فرهنگ انکارناپذیر فلات من است که من سعی کرده‌ام از آنها چندان دور نمانم. باید همه اینها را یک بار که نه بلکه ده ها بار در مقاطع مختلف از زندگی خواند که هر کدام هر بار راهی را برای شما باز می کند… اقیانوسی از علم و معرفت وجود دارد که هر کدام از ما قطره ای از آن هستیم. هر کسی که به آن دریا و اقیانوس رسید دیگر وصل شده است و خود اقیانوس است و قابل اندازه گیری نیست. بزرگان جهان چنینند و ما بقدر ظرفیت خود از علم و معرفت آنها برداشت می کنیم…

پیوند و تاثیر سیاست در آثار ادبی را چگونه می بینید؟
یکی از رگ ها و ریشه های آثار ادبی قطعاً در اشاراتی به مسائل سیاسی است که غنا و روشن بینی بیشتری به اثر و مخاطبین خود می دهد… از این نکته نباید غافل شد. هر چند که باید یادمان باشد که ادبیات بخش مهم و اعظمش ایجاد زیبایی و نور و عشق است. در این وضعیت سیاست زده افکار جامعه ما؛ کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم… من قطاری دیدم که سیاست می برد و چه خالی می رفت… سیاست کار خود را می‌کند و ادبیات در تلاش بهبود همه‌ امور است چرا که انسان های خوب را پرورش می دهد و خوبی را و التیام درد ها است. صلاح از من چه میپرسی که مستان را صلا گفتیم…

درباره ی نقش وزارت ارشاد و ممیزی آثار نویسندگان و شاعران اگر مطلب نگفته ای دارید بفرمایید؟
وزارت ارشاد به کار خود مشغول اند و ما نیز هم… اما یادمان باشد که یک نویسنده و شاعر خبره همه ممیزی‌ها را دور میزند با بیان منحصر به فردی که پیدا می کند… تا جامعه اش را هر روز روشن تر کند. پس تمرکز را بر خلق آثاری از این دست بگذاریم که در روشنایی آسوده تر و خوشبخت تر خواهیم زیست… باشد که اثری را بیش از این فدای سله گرفتن نکنیم؛ طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق/که در این دامگه حادثه چون افتادم*من ملک بودم و فردوس برین جایم بود/آدم آورد در این دیر خراب آبادم…