غزل معاصر ایران شتابان و مستمر شکل های تازه تری را تولید می کند
غزل معاصر ایران شتابان و مستمر شکل های تازه تری را تولید می کند

«یک پرنده در هوای دلنشین متن»عنوان کتاب غزل سرده های محمد فرازجو می باشد. او در یک گفت و گو با اسماعیل مسیح گل دیدگاه هایش را درباره ی غزل مدرن و تحولات دوره معاصر و تاثیر جلوه های صنعت و فن آوری مدرن بر ظهور و بروز غزل معاصر، درک شاعران ایران و نوع نگاه و تعریفی که از غزل نوین دارند، مولفه های اندیشه و ادبیات پسامدرن و بررسی ضعف ها و کاستی ها و نبود استمرار پختگی اندیشه و زبان در تولید کتاب های شاعران نسل جوان اظهار کرد.

گفت و گو:اسماعیل مسیح گل/سرویس شعر و ادبیات تارنمای جنوب

                                                            

 اشاره:

«یک پرنده در هوای دلنشین متن»عنوان کتاب غزل سرده های محمد فرازجو می باشد. او در یک گفت و گو با اسماعیل مسیح گل دیدگاه هایش را درباره ی غزل مدرن و تحولات دوره معاصر و تاثیر جلوه های صنعت و فن آوری مدرن بر ظهور و بروز غزل معاصر، درک شاعران ایران و نوع نگاه و تعریفی که از غزل نوین دارند، مولفه های اندیشه و ادبیات پسامدرن و بررسی ضعف ها و کاستی ها و نبود استمرار پختگی اندیشه و زبان در تولید کتاب های شاعران نسل جوان اظهار کرد. وی همچنین دیدگاهش را درباره ی ویژگی زبانی و مفهومی آثار هرمز علیپور بیان داشت.
به همراه علاقمندان شعر و ادب جنوب این گفت و گو را می خوانیم.

 

 

*شما غزل کار می کنید غزل مدرن در شعر ما چگونه اتفاق افتاد؟
اول بهتر است درباره ی« غزل مدرن» که در سوال شماست ، فکر کنیم و معنی این ترکیب« غزل مدرن »را روشن کنیم ، منظور از «غزل مدرن »چیست؟ آیا مدرن بودن به معنای امروزی بودن است؟ آیا می خواهیم برای مدرن بودن، زمان و مبدا وتاریخِ شروع در نظر بگیریم مثلا بگوییم: غزل پس از نیما یا مثلا عقب تر برویم بگوییم غزل پس از مشروطیت؟ ، به نظرم این نوع نامگذاری و این نوع نگاه کافی و راهگشا نیست،غزل های سعدی و مولانا و حافظ ، ویژگیهای زبانی خودشان را داشته اند:هر کدام ازاینها نسبت به ماقبل خود ،انقلابی و پیشرو بوده اند.
اما وقتی می گوییم « غزل مدرن » غزلی را درنظر میگیریم که در نوع نگاه و بیان و ادبیات متفاوت با آنهاست، این غزل ، بر آمده از زندگی دگرگون شده ی انسان امروزی است ، از جلوه های صنعت و فن آوری مدرن ، تاثیر گرفته و ظهور و بروز پیدا کرده است ، با زبانی تازه که خواسته های جدید انسان معاصر را در خود دارد ، غم و شادی ها ی بشر امروز را آینگی میکند، وقتیکه بخواهیم پاسخِ «این غزل چگونه بوجود آمد » را پیدا کنیم ،حتما باید به تاریخ ِمعاصر و آنچه بر انسان امروز گذشته ، نگاه کنیم ، باید تحول زندگی کابران این غزل رابشناسیم، دل مشغولی های این انسان، به سرعت در حالِ تغییر بوده است نتیجه ی این تحولا ت در همه ی فرآیند های ذهنی وآفرینش های هنری اش جلوه گر شده است ، البته در شعر و بطور خاص در غزل هم تاثیر گذاشته است و غزلی پدید آمده که بتواند بیانگرِ زندگی واقعی باشد ، بتواند ضرورت وجودی خود را حفظ کند و زنده بماند و با انسانِ پُر درد سرِ امروزی همراه و هم نفس بماند.
تغییر و تحول زندگی ما در قرنی که گذشت، نسبت به قرون قبلی ، خیلی شدیدتر بود ،به همان نسبت ، غزل ما هم تغییر کرد و از این تغییر، راه ِگریزی نداشت.
این تغییر و تحول غزل فارسی، اکنون هم، شتابان تر از پیش ادامه دارد و بطور مستمر شکل های تازه تری را تولید میکند و گونه های مختلفی از غزل امروز را پیش رویِ جمعیتِ فارسی زبان می گذارد.

بعنوان یک شاعر نظرتان در باره ی شعر پسامدرن چیست؟
« پسا مدرن» خطی و زمانی نیست ، که از جایی شروع شده و به جایی ختم شود بلکه تفکرِ پسامدرن ، راهی را پیش روی ما میگذارد که «مدرن» را همراه با چالش هایش دریابیم و نقاط ضعف و قوتش را درک کنیم
شعرِ پسامدرن هم مثل نحله های دیگر شعر امروز ، گوناگون است. پسامدرن یک مکتب شعری نیست که مولفه های سر راست و مشخصی داشته باشد ، پسامدرنیسم یک نوع نگاه است که اگر در تفکر واندیشه ورزی یک شاعر وجود داشته باشد، در شعرِ آن شاعر بروز میکند و خود را نشان می دهد.
«شعر » یک محصولِ ثابت وساده نیست که از موادی مشخص ، حاصل شود و به نتیجه ای معین برسد ، شعر یک« فر آیند» است که در زبان با نشانه های زبانی شکل می گیرد. در زبان عادی که هدفش ارتباط و رساندن پیام است ، نشانه ها ،معنای قراردادیِ خودشان را دارند اما در شعر ، زبان« کارکردی ادبی» دارد ، واژه ها در محور همنشینی و جانشینی، زندگیِ ویژه ای پیدا میکنند ، هرمتنِ شعری امکاناتِ زبانی خودش را بوجود می آورد و هنگامی که یک مخاطب، متن را میخواند پیشامتنی که در ذهنِ مخاطب است با متن پیوند می خورد و معنا پدید میآید ، که نه متن است نه پیشامتن بلکه شکل سومی است که در هربارخوانش، آفرینشی تازه می یابد.
حالا اگر در این میانه ،اختلالی پیدا شود مخاطب با شعر ارتباط برقرار نمیکند.نمی توان با بی انصافی همیشه گناه را به گردن یک طرف انداخت. گاه عیب از خودِ شعر است ممکن است که متن شعر ضعف داشته باشد نشانه ها ی زبانی درست و بجا بکار نرفته باشند، به قولِ ادیبانِ کهن ، متن «ضعفِ تالیف» داشته باشد یا ممکن است که توانِ مخاطب کم باشد یعنی در زمینه درک و دریافتِ نشانه های متن ضعیف باشد .برای لذت بردن و ارتباط با شعر تجربه ی کافی در کاویدن لایه های زبان و رمز گشایی و کشفِ پیوندها ، ضروری است.
مشکلِ ارتباط فقط مربوط به شعر مدرن و پسامدرن نیست با بعضی اشعار کلاسیک هم همین مشکل وجود دارد مثلا ممکن است که خواننده ای با بعضی غزلهای مولوی یا نوشته های خاقانی ارتباط برقرار نکند که دلایل خودش را دارد .
نکته اینجاست که در شعر، نتیجه ی نهایی و معنای یکسان وجود ندارد حضور و زیستِ زبان در « شعر » با کارکردِ زبان در حالت « رساننده ی پیام» متفاوت است.

بعضی از شاعران جوان با دفتر اول شعرشان آغاز خوبی دارند ولی در دفتر شعر دوم شعرهایشان ضعیف یا تکرار می کنند خود را و به شکل بدی شعر را کنار می گذارند توصیه ونظر شما چیست؟

هنرِ سینما ،قربانی زیاد گرفته است . عاشقان بسیاری به سودای بازیگری و فیلمسازی در این بیابان سرگردان شده اند . اما هنر شعر در این افسونگری ، سابقه ای طولانی تر و فراگیر تر دارد بویژه در ایران که بسیاری از بزرگان فرهنگی اش شاعرند ، عاشقانِ شعر و شاعری بسیارند به شدتی که گهگاه افرادی که در کار و هنرِ دیگری، موفق، مشهور وثروتمند هستندنمی توانند از سودا زدگیِ دیوانه وارِ «شاعر شدن» بگذرند و دست به انتشار کتابِ شعر می زنند که جز سر افکندگی نتیجه ای برایشان ندارد.
معمولا برای گرد آوری و انتشار کتاب اول ، انگیزه ها و هدفهای متفاوتی وجود دارد، هدفهایی مثل ثبت وضبط شعرها و یا مطرح شدن به عنوان «شاعر» و بدست آوردن اعتبار وجایگاهی ادبی در اجتماع و غیره که برای بعضی ها تا حدی با انتشار کتاب اول ، بدست می آید ولی برای کتابهای بعدی این هدفها ،کم کم کنار میروند و جایشان را به عوامل تازه ای می دهند. گاهی پاسخ به اصرار و خواسته ی مخاطبان و اطرافیان ، باعث می شود که شاعر با نوعی شتابزدگی ،کتاب دومش را منتشر کند ، چون که فکر میکند اگر کتاب دوم را زودتر منتشر نکند از گردونه ی توجه مخاطبان حذف می شود.
اگر این شتابزدگی ، «آسان پسندی »و «سهل انگاری» هم همراهش باشد ، کتاب دوم ، یک اثر ضعیف ‌از آب در می آید که نه خواننده را راضی میکند نه شاعر را.
ما باید این درس تاریخی را خوب آموخته باشیم : که لزوماً زیادتر و بیشتر شعر داشتن رازِ موفقیت نیست بلکه راز دیگری در کار است ، نگاه کنیم به شاعرانِ کم گو ولی موفقی در گذشته مانند خیام .
شاعر ی که فقط مصرف کننده ی زبان نباشد و با آثارش به زبان بیفزاید و آن را گسترش دهد تا به ضرورتِ نوشتن و انتشار نرسیده باشد ، نمی نویسد و منتشر نمی کند.

آیا تصور نمی کنید شاعران ما درک درستی از غزل مدرن ندارند؟
کسانی که اهلِ این پهنه ی گسترده ی شعر و ادبیات هستند ، یکسان نیستند، جمعی از آنها جدی نیستند و به دلایل گوناگون پا به این سر زمین گذاشته اند و سرگرمِ کارها وهدفهای خودشان هستند ، اما بسیاری هم هستند که ادبیات برایشان ، جدی است ، در حوزه ی شعر و بطور خاص« غزل» می خوانند و می نویسند و جنبه ها ی گوناگون غزلِ نوین امروز و اهمیت آن را دریافته اند و زیبایی آن را درک میکنند ، بخاطر همینهاست که غزلِ روزگارِ ما از صورتهای زنده و پُرطرفدار شعر در میان فارسی زبانان است و در کنارِ صورتهای دیگرِ شعرِ امروز توانسته به حیات خودش ادامه بدهد.

می دانید که جناب هرمز علیپور یکی از شاعران خطه جنوب (استان خوزستان )است در مورد شعر ایشان به عنوان یک شاعر تاثیر گذار چه نظری دارید؟
هرمز علی پور ، خودش مثل یک شعر دلنشین است ، از شاعرانی است که درکِ محضرش ، غنیمت است در این روزگار ، بی هیچ تکلّفی سخن میگوید و کلامش عجیب، نافذ و گیراست ، همچنان که شعرش ،
شعری که از زندگی اش جان گرفته و بر جانِ زندگان می نشیند .
در هنگام آفرینش شعر، تربیت ذهنش بگونه ای خاصِّ خودش عمل میکند: گاهی در یک سطر از باستانگرایی ( آرکاىٔیسم) زبانی آگاهانه استفاده میکند ، در سطری دیگر به زبانِ ساده نزدیک میشود و با ایجاد فاصله، تشخص زبانیِ خودش را پدید می آورد .
روایت ها در شعرش، بسته ای تمام شده نیست ، شعرِ او جمله های نانوشته دارد ، جمله هایی که در فرآیند خوانشِ هر مخاطب ، بارها، نوشته می شوند و گسترش می یابند .
پرسش ها در شعر هایش جلوه گر و محکم ایستاده اند به« داد خواهی ».
کنایه ها و تکرار ملیح و موسیقیِ کلام، راهِ آشنایی زدایی در صفتها و ظهور تصویرهای تازه را باز میکند.
اینها را که گفتم می توانیم در این شعر زیبای او از کتاب «الواح شفاهی» ببینیم:
«مثل خودم کسی نمی داند که شعر چه کرده است با من
که این دنیا به دیده ام پشیز آمد
اما همین که عده ای نان را به روی می آرند
دلم می خواهد دشنامشان دهم ولی می بینم
که دشنام هم به هر جهت واژه است
و قدرِ خود دارد
که گفته ام بارها که پرندگانِ دنیا هم
که اندوهم را در صدای خود می گریند
باز سفره ی مرا باد می برد با خود
رودهای دنیا هم که برخیزند به احترامِ نامِ کوچکم هرمز
پسرم سینا که نمی تواند مشق هایش را روی آن بنویسد
که هیچ کس مثل خودم نمی داند تمام شعر هایم
یک نان و یک دفتر برای مشق کودک نمی شوند اما
مگر که دستِ من بود این سرنوشتِ راز آلود؟

خدای من چه کرده ای با من و
اینجا دگر کجای این دنیاست و
اینان دگر کیستند و چه نام دارند؟»