به قلم سپیده موسوی با خوزستان چه میکنید؟ با خاکی که از شیره سیاه جانش, زنده ماندهاید و ثروت میاندوزید چه میکنید؟ نخلهایش را سوزاندید و حتی از ریشه درآوردید و صادر کردید. هورالعظیمش را گوری عظیم کردید. کارونش را به استانهای همسایه بردید تا خودش از تشنگی تلف شود. هشت سال, خاک پاکش […]
به قلم سپیده موسوی
با خوزستان چه میکنید؟ با خاکی که از شیره سیاه جانش, زنده ماندهاید و ثروت میاندوزید چه میکنید؟ نخلهایش را سوزاندید و حتی از ریشه درآوردید و صادر کردید. هورالعظیمش را گوری عظیم کردید. کارونش را به استانهای همسایه بردید تا خودش از تشنگی تلف شود. هشت سال, خاک پاکش را لگدمال پای بیگانه کردید اما او هیچ نگفت. تنها سخاوتمندانه به همه بخشید. از جانش. از فرزندانش اما از ایمانش نبخشید.
آخر این دیار پاک کورش و تمدن کهن عیلام, تاوان کدام گناه نکرده را میدهد. مگر نه آنکه در همین پنجاه سال پیش از آبادانترین مناطق ایران بود؟ پس چه شد آن همه شکوه و شوکت؟! خوزستان فرزند زنازاده این دیار نیست که آن را پس زدهاید. جوان پاک و خَلَف ایران است. مهماننواز و مهربان است مثل مردمش. مظلوم است باز هم مثل مردمش. اما صدای مظلومیتش را دوست ندارید و هی خفهاش میکنید تا خناق بگیرد و دق کند. اما ای مادر من! ای زادگاه من! تو نخواهی مرد. تو خواهی تپید. گرمتر از خورشیدت و تنومندتر از سطور تاریخت.