سانحه تصادف برای دکتر میرعالی، پزشک جهادگر خوزستانی
سانحه تصادف برای دکتر میرعالی، پزشک جهادگر خوزستانی

به گزارش تارنمای جنوب، دکتر سید شیرمرد میرعالی، متخصص رادیولوژی و فوق تخصص MRI بیمارستان گلستان اهواز به همراه همسر گرامی در اثر سانحه تصادف در بخش مراقبت های ویژه( I.C.U) بستری شدند.

 

 

 

مصطفی یوسفی/بیمارستان گلستان اهواز

به همراه یادداشتی از: دکتر محمد عصاره

 

به گزارش تارنمای جنوب، دکتر سید شیرمرد میرعالی، متخصص رادیولوژی و فوق تخصص MRI بیمارستان گلستان اهواز به همراه همسر گرامی در اثر سانحه تصادف در بخش مراقبت های ویژه( I.C.U) بستری شدند.

دکترمیرعالی، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی اهواز و از اساتید «متعهد، دلسوز، معتقد و مردمی»  هستند که در زمین لرزه کرمانشاه و سیل خوزستان به عنوان جهادگر فعالانه حضور داشتند، همچنین ایشان از مدافعان حرم و از محبان اهل بیت می باشند.

از همه مردم عزیز خاضعانه التماس دعا برای شفای این استاد بزرگوار و همسر گرامی شان داریم.

دکتر میرعالی در کنار سردار سلیمانی در سیل خوزستان

 

دلنوشته ای به قلم دکتر محمد عصاره از شاگردان و همکاران دکتر میرعالی:

شب تاریکی ست…
ستاره ها کم سو شده اند…
چند تکه ابر خاکستری آرام آرام پرسه می زنند…
صدای خش خش برگ ها به گوش می رسد…
سکوتی در بیمارستان حاکم شده است…
اضطرابی وصف ناپذیر به جان این دیوارها افتاده است…
دستانی به نشانه ی دعا رو به آسمان بلند شده اند…
چشمانی گریان در انتظارِ معجزه ای هستند…
ذهن هایی عاشقانه خاطراتی را مرور می کنند…
من هم از دور نظاره گر هستم…
بی آن که سخنی بگویم…
آری…
بخش آی سی یو…
مردمان یک شهر چشم به راه خبری هستند…
فرزندانی با چشمانی پر از اشک لحظه ها را می شمارند…
همه و همه در واهمه ای از بیم و امید بسر می برند…
امید به نگاه خداوندگار…
آری…
همه دلواپس یک نفر شده اند…
یک نفر از جنس خودشان…
از جنس سادگی ها…
از جنس پدروارانگی ها…
من چیزهای زیادی را در این آرامگاه دیده ام…
خیلی ها در این بخش ها بستری شده اند…
انسان های بسیاری آمده اند و رفته اند…
ولی هرگز کسی این چنین برایشان اشک نریخته است…
شاخه های من سال هاست سرد و گرم روزگار را دیده اند…
زمانی که درختچه ای بودم، تو را می دیدم…
ولی آن روزها شناختی نسبت به تو نداشتم…
و درگیر جوانی و قدکشیدن خودم بودم…
اکنون که به سختیِ دوران، پیرتر گشته ام…
و با دیدن انسان ها، تجربه مند شده ام…
فهمیده ام…
تو با بقیه فرق داشته ای…
نمی دانم با دل و روحِ این مردم چه کرده ای…
که با تمام تفاوت های فرهنگی و اعتقادیِ خودشان عاشقانه آرزوی سلامتی تو را دارند…
آری…
تو برای آن ها پدر که هیچ، پناهگاهی بوده ای…
برای دردِ دل های فقیرانه شان…
برای قصه های ناگفته ی دلشان…
برای آرزوهای وامانده ی آن ها مرهمی بوده ای…
برای این پسرها و دخترهای جوان الگویی بوده ای…
از انسانیت تمام عیار…
ای کاش آن زمان که در میان این آدمیان قدم میزدی…
و بدون ذره ای چشمداشت محبت می کردی…
دیده می شدی…
و قدری آبیاری می شدی…
ولی افسوس این جماعت نگاه زیبایی ندارند و در افکار دیگری به سر می برند…
بگذریم…
من هم به نوبه ی خودم با تمام شاخه های خُشک و بی جان خود دعا می کنم…
دعا می کنم از جایت بلند شوی…
با همان اعتقاد خداییِ خودت به پا خیزی…
و دوباره با انصاف و مروت خود خانواده ای را نجات دهی…
و این را بدان…
من و ما به تو غِبطه می خوریم…
که بسیار پاک تر و سبز تر از تمام درختان این آرامگاهی…

با آرزوی سلامتی برای استاد عزیز و پدر گرامی آقای دکتر میرعالی

 

مطالب مرتبط: