از آشفته خواب اتوبوسی که هرگز نپریدند 
از آشفته خواب اتوبوسی که هرگز نپریدند 

      به قلم: پدرام طاهری در امتداد جاده فقر، جاده توسعه نیافتگی آن جاده ای که از ابتدا و انتهای پیرامونش مزین بود به نام چلچراغ شهدای دفاع مقدس، شهیدانی همچون شهیدان، شرافت، چمران و قلی پور… اتوبوس بدبختی، اتوبوس بخت برگشته نمی دانست مسافرانش از خواب آشفته ی اتوبوسی هرگز نمی پرند. […]

 

 

 

به قلم: پدرام طاهری

در امتداد جاده فقر، جاده توسعه نیافتگی آن جاده ای که از ابتدا و انتهای پیرامونش مزین بود به نام چلچراغ شهدای دفاع مقدس، شهیدانی همچون شهیدان، شرافت، چمران و قلی پور…

اتوبوس بدبختی، اتوبوس بخت برگشته نمی دانست مسافرانش از خواب آشفته ی اتوبوسی هرگز نمی پرند.

در گرگ و میش صبح به سوی باغ های شوشتر و دزفول روانه شدند برای لقمه نانی بخور و نمیر و جنگیدن برای روزشمار زیستن.

در گرگ و میش صبح جاده فقر اگر صدای لبخندها و شادمانه های کودکی را شنیدی، آن کودک باغ های شوشتر و دزفول مستانه و خوش خرام کودکانه نمی گوید و نمی خواند بلکه طنازی و ارتعاش لبخند هایش برای التیام رنج و خستگی کار است همچون نیاکانش که برای گریز از گرمای طاقت فرسای گرمسیری و برزگری برای یک مشت گندم و کیسه آردی عاشقانه های برزگری می خواندند.

در این روزگار«لیش» زنان کار ایل من هرگز زنانگی نکردند و کودکان کار سرزمینم هرگز کودکی نکردند.

شین مثل شرافت، شین مثل شهید شرافت، شین مثل شرافت مندانه زندگی نمودن، آیا شهید شرافت می دانست به روزگاری ساکنان شهرک شرافت که به نام او مزین است، از ابتدایی ترین حقوق یک زندگی شرافت مندانه برخوردار نیستند؟؟

و از خواب اتوبوسی که پریدم.