دکتر سید شیرمرد میرعالی، استاد نخبه و پزشک جهادگر خوزستانی در اثر سانحه تصادف درگذشت.
دل نوشته زیر به قلم دکتر محمد عصاره، متخصص رادیولوژی و از شاگردان ایشان نگاشته شده است.وی در این دل نوشته حسی عمیق و پر از اندوه را بیان می کند که این روزها بر وجود همه همکاران و شاگردان و همه کسانی که دکتر میرعالی را می شناختند سایه افکنده است.
به قلم: دکتر محمد عصاره
شب بلندی ست…
آسمان بی مهتاب ست…
ستاره ها به گوشه ای پناه برده اند…
چند شب تاب، علف های پشت دیوار را روشن می کنند…
نسیم سردی آرام شاخه های مرا نوازش می دهد…
سکوتی همه جا را فرا گرفته است…
صدای شیون چند جوان به گوش می رسد…
گویا پدرشان را از دست داده اند…
عده ای بهت زده نظاره گر هستند…
برخی همدیگر را بغل کرده و زار می زنند…
جمعیت زیادی نیامده اند…
هوا بس غریبانه ست…
افسوس…
تلاش های شبانه روزی مان…
نجواهای درونی دلِ مان…
اشک چشمانِ مان…
نذر و نیازهایِ مان…
هیچ کدامِ آن ها جواب نداد…
آری…
آخرین لبخند خود را زدی و رفتی…
و همه ی ما را با غمی عمیق تنها گذاشتی…
غمی که هنوز باور کردنش برایمان سخت ست…
کاش زمان به عقب باز می گشت…
کاش فرصت بیشتری به دستمان بود…
تا قدر داشته هایمان را می دانستیم…
تا بودنِ همیشگی آدم ها برایمان تکراری نمی شد…
افسوس…
متصدیان این مزرعه نقش همان مترسک هایِ کلاغ پرست را دارند…
من از خدا هم گله دارم...
تو باید بروی و این ها بمانند!!؟؟؟…
خدایا!!…
کاش بنده خداگونه ات را نگه می داشتی…
تا برای نگاه های یخ زده ی ما معجزه ای باشد…
و ایمان را به دل های ناامید ما بازگردانَد…
آری…
جای تو اینجا نیست...
امیدوارم بهشتی که وعده داده شده حقیقتی باشد…
برای امثال تو…
راستی…
این را هم بگم…
من هم پیر و ناتوان شده ام…
و همین روزها تنه ی مرا هم قطع می کنند…
باشد در آن دنیا دوباره برایمان پدری کنی…