چرا کسی صدای مظلومیت خوزستان را نمی شنود؟
چرا کسی صدای مظلومیت خوزستان را نمی شنود؟

      به قلم:مصطفی یوسفی   خوزستان که چشم طمع نااهلان بدان دوخته است همواره پاره تن ایران مانده و ۸سال سینه سپر کرد و ویرانی کشید و «برای آن که ایران نامی جاودان بماند، خون دل ها خورد.» سفره ی کرمش را پهن کرد و نفت و آب و گاز و فولادش را […]

 

 

 

به قلم:مصطفی یوسفی

 

خوزستان که چشم طمع نااهلان بدان دوخته است همواره پاره تن ایران مانده و ۸سال سینه سپر کرد و ویرانی کشید و «برای آن که ایران نامی جاودان بماند، خون دل ها خورد.»

سفره ی کرمش را پهن کرد و نفت و آب و گاز و فولادش را داد تا ایران آباد شود…

آری «خوزستان دینش را به اسلام ادا کرد.»

خوزستان دینش را به ایران ادا کرد…

اما…«آیا وقت آن نرسیده که خوزستان به حقی که شایسته و بایسته آن است-آن هم بعد از ۴۰سال و اندی-برسد؟»

چه به حق گفت آن مرد…

«خوزستان نیاز به ترحم ندارد حقی را که شایسته آن است می طلبد.»

خانه ها مان ویران شد هیچ نگفتیم…

آوارگی نصیبمان شد دم بر نیاوردیم…

هوا نداشتیم هوامان را هم نداشتند…

دشت ها و بیابان هاشان را سیراب کردیم و خود تشنه سر بر بالین نهادیم…

و سهم ما از این همه لطف و کرم فقر بود و بیکاری و تشنگی و مظلومیت و و…

«زیر بارِ غــم شهرم جگـرم می سوزد 

به خدا بال و پرم، بال و پرم می‌سوزد» 

به راستی! چرا کسی صدای مظلومیت خوزستان را نمی شنود؟

خوزستان برای ایران چه کم گذاشت که باید حقش این باشد؟

آری…شاید قسمت ما هم در این است که با رنجی عظیم،بر گنجی عظیم از این دنیا رخت سفر ببندیم!

سخن کوتاه کنم که شعر قیصر حرف دل ماست:

اگر داغ دل بود، ما دیده ایم 

اگر خون دل بود، ما خورده ایم

اگر دل دلیل است، آورده ایم 

اگر داغ شرط است، ما برده ایم

  اگر دشنه ی دشمنان، گردنیم!

اگر خنجر دوستان، گرده ایم! 

گواهی بخواهید، اینک گواه:

همین زخم هایی که نشمرده ایم!