پیرمردی بود زنده دل، سرشار از نشاط وسرزندگی، سینهای مالامال ازاندیشهی ایراندوستی وحافظهای لبریز از دانستنیهای فراوان از تاریخ ایلامی. به راستی که او خود کتابی بود زنده از تاریخ گذشته.
✍️ علییار زارعی
پیرمردی بود زنده دل، سرشار از نشاط وسرزندگی، سینهای مالامال ازاندیشهی ایراندوستی وحافظهای لبریز از دانستنیهای فراوان از تاریخ ایلامی. به راستی که او خود کتابی بود زنده از تاریخ گذشته.
دردههی چهل زمانی که پروفسور گریشمن برای کاوشهای باستان شناسی به مناطق زاگرس نشین آمده بود به او که کودکی خردسال بود، خواندن خط میخی را آموخت. هر روز بخشی ازحروف الفبای خط میخی را به او یاد میداد و روز دیگر همان را میپرسید تا میزان یادگیریاش را بسنجد.
به کتیبهها که نگاه میکرد انگار کتابی به خط فارسی پیش رویش گذاشته شده، بیدرنگ و بیصبر و تانی آن را میخواند و ترجمه میکرد. سالها پیش که در صدای مرکز خوزستان تهیه کننده و نویسندهی برنامهی “”خوزستان،دیارتمدن”” بودم برای تهیهی گزارش به کولفرح ایذه رفتم. آنجادیدمش،نامش عبدالرحیم اسدپوربود، پیرمردی خوش صحبت وخنده رو. خانهاش همانجا بود، گویا میراث فرهنگی خانه اش را تعمیرکرده بود تا شبانه روز نگاهبان آثارباستانی باشد.
میگفت پدرش هم نگهبان کول فرح بود و او همانجا به دنیا آمده بود. تاریخ گذشتهی کول فرح را که آمیخته با دورهی ایلامیها بود درحافظه داشت به بیان دانستنیهایش لحظهای کوتاه وگذرا درنگ نداشت. آنچه میدانست به زبان میآورد و تمام دوران زندگیاش با تاریخ درآمیخته بود. وجب به وجب کول فرح را میشناخت و میدانست در کدام گوشه چه آثاری هست. ازایلامیان، ازچگونگی زندگی مردم درآن دوران دانستههای بسیاری داشت که افسوس که زندگانی اش دیرپا نبود تا دانستههایش به شمار بیشتری ازدوستداران میراث کهن بیاموزد و منتقل کند.
افسوس که پژوهشگران بیش از آنچه باید از این کتاب زنده فیض نبردند مرگ اومرگ یک نفر نبود، مرگ تاریخ بود، مرگ کتاب تاریخ قطور گذشته بود. یادش گرامی باد